کد خبر: ۱۰۰۵۰
۲۹ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۳:۰۰

قهوه‌خانه «داش‌آقا» پاتوق روشنفکران مشهد بود

اهلِ قلمِ مشهد قدیم هنوز هم قهوه‌خانه «داش‌آقا» را به‌ خاطر دارند؛ کافه‌ای که شب‌های بلند تابستان و عصرهای سرد زمستان با یک فنجان قهوه و شنیدن چند بیت شعر از زبان رفیقی صمیمی پذیرایشان بود.

اهلِ قلمِ مشهد قدیم هنوز قهوه خانه داش آقا را به خاطر دارند؛ کافه‌ای که شب‌های بلند تابستان و عصر‌های سرد زمستان با یک فنجان قهوه و شنیدن چند بیت شعر از زبان رفیقی صمیمی پذیرایشان بود.

همین است که تا هنوز هم می‌توانی حال‌وهوایش را توی عکس‌های سیاه‌وسفید باقی‌مانده در گوشه آلبوم بسیاری از شاعران و نویسندگان پیدا کنی. یک چهاردیواری ساده که محل اتفاق‌ها و جریان‌های فکری و ادبی زمانه خود بوده؛ سقفی که حالا جایش را یک هتل چند‌طبقه در خیابان جنت پر کرده است. گزارش پیش رو درباره این قهوه‌خانه معروف از زبان ادیبانی، چون شفیعی‌کدکنی، حبیب‌‍‌ا... بی‌گناه، رضا افضلی، محمد‌باقر کلاهی‌اهری است.

 

خیابان ارگ؛ میزبان قهوه‌خانه داش‌آقا

قهوه‌خانه «داش‌آقا» قبل‌از سال ۱۳۳۲ در خیابان ارگ، کوچه نصیربیگ، روبه‌روی سینما ایران قرار داشت. اجداد داش‌آقا ساکن شهر اصفهان بودند و به حرفۀ نقره‌کاری اشتغال داشتند. در اواخر دوره قاجاریه آنان به تبریز کوچ کرده و ساکن آنجا شدند. پدر داش‌آقا «میر‌مهدی» نام داشت و متولد اصفهان بود. میرمهدی که در خردسالی عازم تبریز شد، در جوانی پهلوانی بنام شد و صاحب بازوبند پهلوانی بود.

«داش‌آقا» میرعلی‌اکبر تبریزیان متولد‌۱۲۸۵ در تبریز است که در پنج‌سالگی به مشهد آمد و با خانواده‌اش در این شهر مقیم شد. از تحصیلات او که در مکتب‌خانه و شاید هم در دبستان بوده، اطلاع دقیقی در دست نیست.

داش‌آقا در ابتدای کارگری‌اش در کافه «علی طبسی» در اوایل پایین‌خیابان مشهد شاگردی می‌کرد. سپس همراه‌با برادرش میرمحمد در کافه‌ای که پدرش روبه‌روی باغ نادر برای آنها باز کرده بود و خود نیز بر اداره آن نظارت داشت، مشغول بود. در زمان جنگ جهانی دوم که دوران بحران اقتصادی بود، با برادرش به تهران رفت و مدتی در کارخانه قند کهریزک کار می‌کرد.

علت شهرت‌یافتن سید‌علی‌اکبر به «داش‌آقا» را خانواده‌اش چنین ذکر کرده‌اند: با آنکه وی اهل زورخانه هم نبوده، لقب داش‌آقا را به او داده‌اند و این به علت جَذبه زیاد و نیروی بدنی بسیار او بوده است. وی در جوانی قادر بود یک درشکه دوازده‌اسبه را در جای خودش نگهدارد. برخلاف اکثر کافه‌چی‌ها، داش‌آقا اهل سیگار یا چپق یا انفیه نبود و هیچ عادتی از این قبیل نداشت و ازنظر بدنی بسیار سالم بود.

داش‌آقا شعر‌های زیادی در حافظه داشت و سخنانش بنا به گفته معاشرانش، آمیخته به طنز و شعر بود و عموما به شاعران مکتب خراسانی علاقه داشت.

داش‌آقا با همه مردم با احترام رفتار می‌کرد و برای خویشان و دوستانش بسیار دوست‌داشتنی و محترم بود. افتتاح کافه «داش‌آقا» در تیمچه نصیربیگ به دهه ۳۰ برمی‌گردد؛ قهوه‌خانه‌ای که بعد‌ها به دلیل آمد‌و‌شد اهالی قلم به پاتوقی دائمی برای شعرا و نویسندگان مشهد قدیم تبدیل می‌شود.

این قهوه‌خانه حتی پس‌از فوت داش‌آقا تا حوالی سال ۱۳۷۱ همچنان رونق سابق خود را حفظ کرد، اما بر‌اثر یک حادثه آتش‌سوزی، ویران و برای همیشه به خاطره تبدیل شد. بعد‌ها اهالی قلم مشهد به یاد داش‌آقا انجمنی با نام «انجمن دوستداران داش‌آقا» دایر کردند که تا امروز، محفل آن در کافی‌شاپ بوستان کوهسنگی دایر و پذیرای این جمع است.

 

قهوه‌خانه «داش‌آقا» پاتوق روشنفکران مشهد بود

 

مرکزی برای روشن‌فکران

استاد دکتر شفیعى‌کدکنى درباره «انجمن ادبی دوستداران داش‌آقا» می‌گوید: «کافه داش‌آقا مهم‌ترین مرکز روشن‌فکری مشهد بود. هرکس اندک چیزی سرش می‌شد، معمولا به این کافه رفت‌و‌آمد داشت. داش‌آقا در تاریخ انجمن‌های ادبی و حرکت‌های روشن‌فکری مشهد در دهه ۳۰ و ۴۰ مطرح و موثر بود. نمی‌توان از ادب و اندیشه در مشهد آن سال‌ها سخن گفت و «داش‌آقا» را به یاد نیاورد.»

حبیب‌ا... بی‌گناه شاعر که از حدود سال‌۳۴ به کافه داش‌آقا می‌رفته نیز درباره آن قهوه‌خانه می‌گوید: «زمان مصدق که اوج هیجان روشن‌فکران بود و بعد‌از کودتا اوضاع قهوه‌خانه کم‌کم به سردی گرایید، اما دوباره در سال‌های ۳۳ و ۳۴ کافه داش‌آقا رونق سابق خود را بازیافت.» 

محمود‌رضا آرمین نیز دراین‌باره توضیح می‌دهد: «داش‌آقا مردی موقر و متین بود که قهوه‌خانه را با شور و شوق می‌چرخاند و پسوند «آقا» به‌واسطه سید‌بودنش ادا می‌شد.» 

 

گشاده‌رویی داش‌آقا در ذهنم مانده است

حسین طالبی نقاش و هنرمند، از خاطراتش درباره قهوه‌خانه داش‌آقا این‌چنین می‌گوید: «در کودکی همسایه قهوه‌خانه داش‌آقا بودیم. پدرم آنجا بساط شیرینی‌فروشی داشت. بیمار بود و به‌همین دلیل از مدرسه که می‌آمدم، پای بساطش می‌نشستم و شیرینی‌ها را می‌فروختم. به‌این ترتیب نیمی از روز را درکنار قهوه‌خانه داش‌آقا بودم. فضای قهوه‌خانه برایم جالب بود. آن زمان ۱۰ سال بیشتر نداشتم و شاید خاطراتی که از آنجا در ذهنم باقی مانده، برداشت‌های کودکانه‌ام باشد، اما هر‌چه بود، زیبا بود.

در هتل پردیس فعلی و بازار جنت، تیمچه‌ای وجود داشت که قهوه‌خانه داش‌آقا و بساط ما در آنجا پهن بود. تیمچه تشکیل شده از انباری‌هایی که بساط‌های مختلف را بیرون آن می‌گذاشتند و درون آن را انبار کسبه تشکیل می‌داد.

تصویری که از داش‌آقا در ذهنم مانده، مردی با روحیه شاد و خوش‌اخلاق است که همیشه با گشاده‌رویی با دیگران برخورد می‌کرد. گاهی با سینی چای بیرون می‌آمد و من را پای بساط فروش شیرینی‌ها می‌دید؛ برای اینکه من را بخنداند، روی آن ضرب می‌زد و شعر‌های حاجی‌فیروز را برایم می‌خواند. من هم از اینکه یک نفر مانند او به کودکی در سن من توجه می‌کند، خوشحال می‌شدم و می‌خندیدم.  

علاوه‌بر اهالی قلم، افراد دیگری نیز به قهوه‌خانه آمد‌و‌شد داشتند. کارگران گذری و رجال سیاسی از این گروه بودند. یادم است همیشه یک نفر بپا دم در قهوه‌خانه می‌ایستاد تا اگر ماموری آمد به دیگران اطلاع بدهد.»

 

قهوه‌خانه «داش‌آقا» پاتوق روشنفکران مشهد بود

 

بسیاری از بزرگان عضو این انجمن هستند

رضا افضلی، نیز از خاطره قهوه‌خانه داش‌آقا این‌طور برایمان تعریف می‌کند: «از دیگر دلایل روی‌آوردن شاعران به این قهوه‌خانه، سالم‌بودن محیط از‌نظر اخلاقی بود. قهوه‌خانه همچنین به‌خاطر واقع‌شدنش در خیابان ارگ و نزدیک‌بودنش به باغ ملی، سینما و اداره دادگستری از موقعیت مکانی خوبی برخوردار بود. درکنار همه اینها مدیریت صحیح داش‌آقا و علاقه او به اقشار روشن‌فکر هم مزید بر این محبوبیت می‌شد. گروه‌های شرکت‌کننده در کافه داش‌آقا بیشتر از مدرسان دانشگاه، فرهنگیان، شعرا، هنرپیشه‌ها، نویسندگان، جهانگردان، دانشجویان و روشن‌فکران مانند شریعتی، داریوش ارجمند، انوشیروان ارجمند، پرویز خرسند، مهدی اخوان‌ثالث، استاد قهرمان و... بودند.

قهوه‌خانه داش‌آقا نقش مهمی در ادبیات دهه ۴۰ به بعد داشت. هرکس آنجا می‌رفت، از انجمن فرخ و انجمن قهرمان سردرمی‌آورد. بسیاری از شاعران جوان آنها را نمی‌شناختند و نمی‌دانستند انجمن‌های شعر کجا تشکیل می‌شود. مثلا یادم است وقتی تازه با این گروه آشنا شده بودم، عده‌ای که سابقه بیشتری داشتند، نشانی محفل فرخ را می‌دادند و جوان‌تر‌ها را به آنجا دعوت می‌کردند.

کافه داش‌آقا مهم‌ترین مرکز روشن‌فکری مشهد بود همچنین داش‌آقا در تاریخ انجمن‌های ادبی و حرکت‌های روشن‌فکری مشهد در دهه ۳۰ و ۴۰ مطرح و موثر بود

در آتش‌سوزی بزرگی که در این محدوده در سال ۷۱ در ماجرای غائله ۹‌خرداد روی داد، سرای نصیربیگ و قهوه‌خانه داش‌آقا آتش گرفت. قهوه‌خانه در آن دوران در اجاره رجب‌علی خدنگ نیک‌فرجام بود. او قهوه‌خانه را پس‌از سکته داش‌آقا از خود او اجاره کرده بود.

اما اینکه چه شد ما به اینجا آمدیم، برمی‌گردد به همان ماجرای آتش‌سوزی. ناچار شدیم محفل را برای مدتی در آرامگاه فردوسی برگزار کنیم، اما در نوروز سال ۹۲ به پیشنهاد یکی از دوستان به این منطقه نقل مکان کردیم و حالا نزدیک سه‌سال است اینجا هستیم.

انجمن دوستداران داش‌آقا این سال‌ها اعتبار زیادی یافته و فقط چهره‌های کشوری نظیر دکتر محمد پاپلی‌یزدی و دکتر یعقوب دانش‌دوست در آن عضویت ندارند؛ بلکه شاعرانی از کشور‌های دیگر هم به اینجا می‌آیند. بسیاری از بزرگان جهان عضو انجمن ما هستند. خانم دکتر ماری هیگنز از اتریش، پروفسور فرانکلین دین لوئیس، نویسنده کتاب مشهور «مولانا؛ دیروز و امروز، شرق و غرب» جزو همین گروه هستند.

کافه داش‌آقا مهم‌ترین مرکز روشن‌فکری مشهد بود. داش‌آقا در تاریخ انجمن‌های ادبی و حرکت‌های روشن‌فکری مشهد در دهه ۳۰ و ۴۰ مطرح و موثر بود.

خانم نویسا از لهستان، پسر مهدی اخوان‌ثالث و پسر نیمایوشیج هم به‌تازگی به خانواده ادبی ما ملحق شده‌اند. صمیمیت عجیبی در این محفل موج می‌زند که نشئت‌گرفته و باقی‌مانده همان دوران قدیم است. شب‌هایی بوده که برف می‌آمده، اما دوستان یکدیگر را تنها نگذاشته‌اند. همه در اینجا کمک می‌کنند. کارِ ما مردمی است و همه در‌کنار هم به این انجمن کمک می‌کنند.

بیشتر اعضا در اینجا هنرمند هستند. خودمان اینجا را اداره می‌کنیم. این محفل دوستانه است و به‌واسطه این محفل، احوال‌پرس یکدیگر هستیم و در مراسم مختلف، یکدیگر را تنها نمی‌گذاریم. اعضای ثابت محفلمان ۴۰ نفر و اعضای متغیر حدود ۱۵۰ نفر هستند. در فضای مجازی هم حدود ۶۰۰‌نفر عضو داریم. مسن‌ترین عضو ما آقای طلایی هستندکه بیش‌از ۸۰ سال دارند. در اینجا علاوه‌بر شعرخوانی، مسائل روز ادبی را هم دنبال می‌کنیم و یک روز در هفته را به نقد و تبادل‌نظر درباره همین موضوعات اختصاص می‌دهیم.»

 

قهوه‌خانه «داش‌آقا» پاتوق روشنفکران مشهد بود

 

بسیاری از هنرمندان در داش آقا با هم آشنا شدند

محمد‌باقر کلاهی‌اهری، یکی دیگر از شاعران مشهدی از خاطراتش درباره داش‌آقا می‌گوید: «خیابان جنت به‌سمت چپ که می‌رفتید، چهارطبقه یا اداره فرهنگ سابق مشهد آنجا بود. بعد آن اداره را خراب کردند و خیابان دروازه‌طلایی را که الان به آن «مدرس» می‌گویند، احداث کردند.

از جنت که به‌سمت خیابان شهدا می‌آیید، دو سینما وجود داشت؛ بعد از آن، کوچه‌ای به طول ۵۰، ۴۰ متر بود، درِ «سینما هما» اول به این کوچه باز می‌شد و «سینما ایران» نیز آنجا بود. عرض این کوچه هفت‌هشت‌متر و انتهایش بن‌بست بود. دست راست آن، دری باز می‌شد و وارد حیاطی می‌شدیم. این حیاط، حیاط خلوت مغازه‌هایی بود که در حاشیه خیابان ارگ واقع بودند. در فضای حیاط، به عرض ۴ متر و طول ۱۰ متر، قهوه‌خانه قرار داشت. بسیاری از شاعران آنجا می‌آمدند؛ غلامرضا شکوهی، شفیعی‌کدکنی و افراد دیگر. من با استاد‌کمال در همان کافه آشنا شدم.

در طول هفته، نشست‌های ادبی متعددی برگزار می‌شد که بعضی از آنها مثل انجمن قلم مشهد که در باشگاه دانشگاه تشکیل می‌شد، رسمیت داشت. بعد به اداره آموزش‌و‌پرورش انتقال پیدا کرد و هفته‌ای یک شب آنجا برگزار می‌شد. یکی از جلسات نیز در منزل استاد قهرمان تشکیل می‌شد. تا همین اواخر هم که استاد در قید حیات بودند، جلسات سه‌شنبه‌های ایشان برقرار بود.»


استعداد جوانان در فضا‌های فرهنگی شکوفا می‌شود

حسن معین از دیگر افرادی است که سال‌های جوانی‌اش را در این قهوه‌خانه گذرانده است. او از خاطراتش این‌چنین برایمان می‌گوید: «قهوه‌خانه داش‌آقا هر‌چند نام قهوه‌خانه را داشت، می‌توان گفت حضور هنرمندان اهل قلم سبب شده بود تا فضایش متفاوت از دیگر قهوه‌خانه‌ها باشد و بیشتر به فضای فرهنگی شبیه شود.  

خیلی‌ها روز‌ها کار می‌کردند و غروب به آنجا می‌آمدند تا در جمع اهل قلم باشند. آنهایی که شعر سروده بودند، شعرهایشان را می‌آوردند و در قهوه‌خانه می‌خواندند. در‌واقع آنجا اندیشه رد‌و‌بدل می‌شد. سال‌های نزدیک انقلاب، فضای قهوه‌خانه سیاسی شده بود. آنها که می‌ترسیدند اندیشه‌های انقلاب در قهوه‌خانه گسترده شود، تلاش داشتند تا این مکان فرهنگی مانند سایر قهوه‌خانه‌ها شود، اما هر‌چه تلاش کردند، بی‌نتیجه ماند.

پیوند من با شعر و ادبیات همان‌جا شکل گرفت. به‌طور‌کلی چه پیش‌از انقلاب و چه پس‌از آن، جوانان فضایی برای سرگرمی و فعالیت‌های هنری نداشته‌اند؛ مکانی که بتوانند در آن، در‌کنار بزرگان اهل ادب، شعر، نقاشی حضور داشته باشند و استعدادهایشان شکوفا شود. شاید برپایی چنین مکان‌ها و انجمن‌هایی در رشد استعداد‌ها تاثیر داشته باشد.»


*این گزارش در شماره ۱۷۰ شهرآرا محله منطقه ۸ مورخ ۲۶ آبان ماه سال ۱۳۹۴ منتشر شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44